یک همراه ورزشی غیرمعمول
کاترین والاس درست مثل بقیه، در پایان تمریناتش در اورنجتئوری، نتایجش را بررسی میکند. با این حال، رفیق ورزشیاش اهمیتی نمیدهد. بلیز فقط از اینکه کمی بینیاش را بمالد یا پشت گوشهایش را قلقلک دهد، خوشحال میشود.
از طرف دیگر، شریک زندگی او، بلیز، یک سگ است. یک سگ خدماتی دو ساله از نژاد گلدن دودل. در حالی که اورنجدئوری اجازه ورود حیوانات خانگی به استودیو را نمیدهد، اعضایی که به سگهای خدماتی دارای گواهینامه نیاز دارند، میتوانند آنها را به کلاس بیاورند.
اگرچه کاترین ۲۶ ساله ترجیح میدهد فقط یک نفر دیگر باشد که امتیاز اسپلات خود را کسب میکند، اما در استودیوهای فارمینگتون هیلز و بیرمنگام، میشیگان، به عنوان «دختری با سگ» شناخته میشود. اما بلیز فقط یک سگ بامزه نیست. او آموزش دیده است تا با تشخیص زمان افت خطرناک قند خون کاترین، به نجات جان او کمک کند.
کاترین میگوید: «همه مربیها تردمیل را در انتها به من میدهند تا او درست روی زمین کنار من باشد. او بلند میشود و تا جایی که میتواند بدون اینکه روی تردمیل پا بگذارد، به آن نزدیک میشود و به من خیره میشود. این روش او برای هشدار دادن به من بدون آسیب دیدن است.»
کاترین از ۹ سالگی به دیابت نوع ۱ مبتلا بوده است. این بیماری که در آن پانکراس انسولین کمی تولید میکند یا اصلاً انسولین تولید نمیکند، درمانی ندارد. اما کاترین با شجاعت با آن مقابله میکند و نظارت طاقتفرسای سطح قند خون خود را به خوبی انجام میدهد. هوشیاری برای جلوگیری از تشنج ناشی از افت خطرناک سطح گلوکز بسیار مهم است.
او میگوید: «بلیز وقتی روی تردمیل بودم به من هشدار داده که دارم میافتم. یا گاهی اوقات وقتی پارو میزدم، میآمد و به من پنجه میزد. این یک حس بویایی است. خیلی شگفتانگیز است که او حتی در اورنجتئوری هم میتواند بوها را تشخیص دهد. بیش از 20 بدن عرقکرده وجود دارند که بو منتشر میکنند و او فقط مخصوص من است.»
اگر کاترین دچار تشنج شود، کارکنان میدانند که چگونه در حین درمان بلیز توسط امدادگران، از او مراقبت کنند. خوشبختانه، این اتفاق هنوز نیفتاده است.
کاترین در تمام طول زندگیاش ورزش کرده بود، اما عفونتهای ریه و ذاتالریه متعاقب آن در ژوئیه ۲۰۱۸، باعث تنگی نفس و ضعف بنیه او شده بود.
او میگوید: «فکر میکردم دیگر هرگز نمیتوانم ورزش کنم.»
اما وقتی انجمن دیابت آمریکا، جایی که کاترین داوطلبانه در آن فعالیت میکند، میزبان یک مراسم جمعآوری کمک مالی در باشگاه تناسب اندام اورنجتئوری بود، او فکر کرد که باید این کلاس را امتحان کند. کاترین و بلیز اولین کلاس اورنجتئوری خود را در ماه آوریل گذراندند.
او میگوید: «من به آن متعهد شدم و حالا میتوانم بدون توقف در یک کلاس کامل شرکت کنم.» در واقع، او حالا شش بار یا بیشتر در هفته (بله، در هر هفته) ورزش میکند.
او میگوید استودیوها «فوقالعاده» هستند. «اگر لازم باشد کلاس را ترک کنم، مربیانم مطمئن میشوند که حالم خوب است. آنها هنوز هم مرا تا آخرین حد توان به چالش میکشند. آنها میخواهند که من رکورد شخصیام را ارتقا دهم و به اهدافم برسم. روزهای دیگر، آنها مرا رها میکنند و فقط با قدرت راه میروم. آنها در همه چیز از من حمایت میکنند.»
کیتلین دوناتو، مدیر تیم طراحی قالب در مرکز پشتیبانی جهانی Orangetheory، میگوید: «از طرف دیگر، این موضوع منحصر به کاترین نیست.»
“Workouts are designed to ensure people of all fitness levels walk out after a class feeling successful,” said Caitlin. If coaches notice a member hesitating or struggling, they can offer options for every movement. Plus, extensive ongoing training allows fitness coaches to offer a personal trainer feeling in a group fitness setting.
در اوایل سفر کاترین و بلیز در اورنجتئوری، آنها فقط در کلاسهایی که توسط یک مربی تدریس میشد، شرکت میکردند. حالا کاترین به نوعی مشهور شده است. سایر اعضا میدانند که نباید بلیز را نوازش کنند - بالاخره او مشغول کار است. اما او افراد مورد علاقه خودش را دارد و راهی پیدا میکند که در طول کلاس در کنار آنها باشد. و تعداد زیادی از اعضا سعی میکنند برنامههای خود را با کاترین هماهنگ کنند.
او به یاد میآورد: «من همیشه میپرسم، 'با سگها مشکلی نداری؟' و همه آنها گفتهاند، 'خدای من، منتظر بودم که به کلاسم بیایی'. همه فوقالعاده بودهاند؛ همه از حضور او در آنجا خوششان آمده است.»
زمانی که کاترین تصمیم گرفت به یک سگ کمکی نیاز دارد، پمپهای انسولین و دستگاههای نظارت مداوم را امتحان کرده بود. هیچ چیز کمکی نکرد. او دچار چیزی است که به آن ناآگاهی از هیپوگلیسمی میگویند، به این معنی که با علائم معمول سرگیجه، لرزش، تعریق و ضربان قلب سریع، از پایین بودن قند خون خود آگاه نمیشود.
او میگوید: «من تنها زندگی میکردم و تشنج داشتم. متوجه نمیشدم که مشکل دارم چون علائم را حس نمیکردم. با صورت خونآلود روی زمین از خواب بیدار میشدم.»
در حالی که بلیز در یک مرکز در آیداهو آموزش میدید، کاترین نمونههایی از بزاق خود را برای مربیاش فرستاد، زمانی که قند خونش طبیعی، پایین و بالا بود. بلیز یاد گرفت که آنچه را که در محدوده طبیعی نیست، بو بکشد. اکنون که او و کاترین یک تیم هستند، بلیز از سه تا شش تشنج در ماه به تنها سه تشنج در 18 ماه گذشته رسیده است.
او میگوید: «این یک زندگی کاملاً جدید است. من در وضعیتی هستم که مطمئنم اگر اتفاقی بیفتد، اوضاع خیلی خوب پیش میرود.»
او میگوید: «من از طریق اورنجتئوری با برخی از بهترین دوستانم آشنا شدهام و آنها در این مسیر خیلی به من کمک کردهاند. مربیان و کارکنان فوقالعاده هستند. همه با هم عرق میریزند و تلاش میکنند.»